عشق آمد و از سینه من جوش برآورد
گرد از من دل خسته مدهوش برآورد
در گوش گرفتم که دگر مهر نورزم
عشق آمد و این پنبه ام از گوش برآورد
فریاد که آن غمزه افسونگر جادو
یک باره مرا از دل و از هوش برآورد
گشتم به یکی جرعه چنان مست که خمّار
دوشم ز خرابی به سر دوش برآورد
شد رونق بازار همه عطرفروشان
زان غالیه کز طرف بناگوش برآورد
دانی که برآورد مرا از دل و از هوش؟
آن سرو کمربند قباپوش برآورد
تا گشت نبات شکرین تو شکرریز
بگداخت ز غم قند و شکر جوش برآورد
سودای سر زلف و لب لعل تو صد شور
از حلقه رندان قدح نوش برآورد
تا گفت جلال از لب خاموش تو رمزی
غلغل ز صف مردم خاموش برآورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ذوق نوا بر لب من جوش برآورد
هر جا سرخاریست ز گل گوش برآورد
از ذوق بغلگیری آن قامت رعنا
هر مو به تنم چون مژه آغوش برآورد
آن شعله که در طور به موسی بنمودند
[...]
هشیاریم از یاد تو بیهوش برآورد
بیهوشیم از خویش قدح نوش برآورد
هر جا که تماشای رخت باغ نظر شد
حیرت چقدر گل که ز آغوش برآورد
در دیده صاحبنظران موج غبار است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.