پدید نیست دگر ره دل بلا جویم
ندانم این دل گم گشته را کجا جویم
تو گلستانی و من بلبل ثناخوانم
تو آفتابی و من ذرّه هوا جویم
مرا که لاف گدایی همی زنم چه عجب
اگر نواله ای از خوان پادشا جویم
بیا و گر سر شوریده بایدت سهل است
مراست وام به گردن ترا رضا جویم
مرا ز یار جفاکار نیست چشم وفا
خطاست گر ز جفاپیشگان وفا جویم
به سعی کام کسی چون نمی شود حاصل
پس آن بِهْ است که کام خود از خدا جویم
خیال زلف سیاه تو می پزد دل من
بلا همی طلبد خاطر بلاجویم
طبیب درد مرا چون بدید عاجز گشت
کجاست لعل لبت تا از او دوا جویم
جلال هر چه بگوید تمام گفته اوست
نه دزد گفته مردم بسان خواجویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.