گنجور

 
جلال عضد

بیا که داد صبوح از بهار بستانیم

برات بی غمی از روزگار بستانیم

بیا که هر چه بدان دسترس بود بدهم

ز دست و جام مَی خوشگوار بستانیم

اگر ز توبه در اندیشه ای به گردن ما

که فتوی از گل و از نوبهار بستانیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode