مدّعی در عشق او گر طعنه زد بر من چه باک
طالبان دوست را از طعنه دشمن چه باک
دل سیاهی را که دارد جامه پاک از طعنه نیست
لاله را از ده زبانی کردن سوسن چه باک
عاشقان را هر دو عالم گرد خاطر گو مگرد
گر نگردد شمع را پروانه پیرامن چه باک
دشمنان و دوستان کردند بر من پشت، لیک
گر بود روی عنایت دوست را با من چه باک
یار در دل دارم و بر دوختم ز اغیار چشم
خانه پرنور است اگر تاریک شد روزن چه باک
چون سلامت ترک کردیم از ملامت باک نیست
هر که را در دیده پیکان است از سوزن چه باک
من که در باطن چو غنچه مهر دارم سر به مُهر
گر به ظاهر می درم بر خویش پیراهن چه باک
آنکه فردای قیامت دامنش خواهم گرفت
گر بود خون مَنش امروز در گردن چه باک
در میان ما و او پیوند جانی رفته است
جان اگر عزم جدایی می کند از تن چه باک
پاک خون دل ز راه دیده بر دامن چکید
چون دلم شد پاک اگر آلوده شد دامن چه باک
گر جلال از گنج وصلش یافت مقصودی چه شد
خوشهچینی خوشهای گر بُرد از خرمن چه باک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.