وقت صبوحی آن شوخ سرکش
از در درآمد با تیر و ترکش
مُشکش مطرّا، شهدش مصفّا
خالش معنبر، ماهش منقّش
چون دیده من، لعلش دُرافشان
چون خاطر من، زلفش مشوّش
تنگم به بر در بگرفت و گفتا
کردم وداعت بادا شبت خوش
دود سیاهم آمد به سر بر
کردم زمانی در پای اوغش
من رفتم از خود و او از ترّحم
بر چهره ام زد از دیدگان رش
برجَستم از جا بوسیدمش پا
گفتم که رفتی شاد آیی و کش
پیشت بنازم، دردت بچینم
کی باز بینم آن روی مهوش؟
گفتا: به دوری باید صبوری
این دُرد می نوش و آن دَرد می کش
شُستم به گریه نعل سمندش
چون شد سواره بر پشت ابرش
هم دیده خون شد هم جوش زد دل
بی او بماندم در آب و آتش
جان جلال از سودای زلفش
تا چند باشد اندر کشاکش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.