عشّاق ز دل درد ترا دام نهادند
ناکامی سودای ترا کام نهادند
شادی جهان جمله به یک جو نخریدند
چون بر سر بازار غمت گام نهادند
گیسوی تو دامی ست که آنان که پرستند
از دام جهان پای در آن دام نهادند
این سنبل شوریده و آن نرگس مستت
بس فتنه و آشوب در ایّام نهادند
یک ذرّه ز شوق من و حُسن تو ببردند
پس دوزخ و فردوس ورا نام نهادند
عالم به عدم بود که اندر سر مدهوش
سودای سر زلف دلارام نهادند
زان زلف که انجام ندارد سرِما را
در عهد ازل تا چه سرانجام نهادند
عشق است یکی جام پر از یاد لب دوست
سرمستی کونین در آن جام نهادند
دل سوخته عشق جلال است و هنوزش
در دایره سوختگان خام نهادند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.