گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جلال عضد

ای جوادی که به یک بخشش دست زادۀ تست

حاصل بحر و دفین خانه کان در گرو است

دست تنگی من امروز بدان جای رسید

که به یک روزه کفافم دل و جان در گرو است

هرچه در خانۀ من بود نهادم به گرو

کوزه آب چه باشد که به نان در گرو است

به جو و کاه که الب ته از آن نیست گزیر

زین و آلت همه با تنگ و عنان در گرو است

نوکران را چه توان گفت که چون است احوال

همه را ترکش و شمشیر و کمان در گرو است

من ز بیم غُرما هیچ نیارم گفتن

چون بگویم که به صد جای زبان در گرو است

نظم کارم که ازین غصّه خراب است و تباه

به کهین فیض از آن کلک و بنان در گرو است