ای جوادی که به یک بخشش دست زادۀ تست
حاصل بحر و دفین خانه کان در گرو است
دست تنگی من امروز بدان جای رسید
که به یک روزه کفافم دل و جان در گرو است
هرچه در خانۀ من بود نهادم به گرو
کوزه آب چه باشد که به نان در گرو است
به جو و کاه که الب ته از آن نیست گزیر
زین و آلت همه با تنگ و عنان در گرو است
نوکران را چه توان گفت که چون است احوال
همه را ترکش و شمشیر و کمان در گرو است
من ز بیم غُرما هیچ نیارم گفتن
چون بگویم که به صد جای زبان در گرو است
نظم کارم که ازین غصّه خراب است و تباه
به کهین فیض از آن کلک و بنان در گرو است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.