گلروی من از غرور در ورد آویخت
با سرو سهی و یاسمن مهر آمیخت
خورشید رخش چو بر گل انداخت نظر
بیچاره ز تاب روش فی الحال بریخت
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
گلروی من از غرور در ورد آویخت
با سرو سهی و یاسمن مهر آمیخت
خورشید رخش چو بر گل انداخت نظر
بیچاره ز تاب روش فی الحال بریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
لاله چو پریر آتش شور انگیخت
دی نرگس آب شرم از دیده بریخت
امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت
فردا سحری باد سمن خواهد بیخت
آوه که دلارام دلم برد و گریخت!
پیمان بشکست و اسپ هجران انگیخت
تا دلبر و دل باز بچنگ آرم من
بس خون که زدیدگان فرو باید ریخت
بس رنگ که نقاش ازل میآمیخت
تا بر زبر چشم تو خالی انگیخت
گوئی که دل سوخته ام فرصت یافت
وز زلف تو در حمایت چشم گریخت
نتوان ز جفای چرخ گردنده گریخت
دست ستمش به عقل بر نتوان بیخت
آن طاس نگون به گردن آویخته باد
چون سطل که آب روی مردم همه ریخت
بگریز ز خلق اگر توانی بگریخت
در دامن حق اگر توانی آویخت
در هر چه تو را مراد باشد دل بند
ناچار تو را از آن بخواهند گسیخت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.