گنجور

 
 
 
مهستی گنجوی

لاله چو پریر آتش شور انگیخت

دی نرگس آب شرم از دیده بریخت

امروز بنفشه عطر با خاک آمیخت

فردا سحری باد سمن خواهد بیخت

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مهستی گنجوی
میبدی

آوه که دلارام دلم برد و گریخت!

پیمان بشکست و اسپ هجران انگیخت

تا دلبر و دل باز بچنگ آرم من

بس خون که زدیدگان فرو باید ریخت‌

جمال‌الدین عبدالرزاق

بس رنگ که نقاش ازل می آمیخت

تا بر زبر چشم تو خالی انگیخت

گویی که دل سوخته ام فرصت یافت

وز زلف تو در حمایت چشم گریخت

ظهیر فاریابی

نتوان ز جفای چرخ گردنده گریخت

دست ستمش به عقل بر نتوان بیخت

آن طاس نگون به گردن آویخته باد

چون سطل که آب روی مردم همه ریخت

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
اوحدالدین کرمانی

بگریز ز خلق اگر توانی بگریخت

در دامن حق اگر توانی آویخت

در هر چه تو را مراد باشد دل بند

ناچار تو را از آن بخواهند گسیخت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه