آنکه در عالم ثنایش کرده ام
جان فدای خاک پایش کرده ام
من خیال روی آن زیبا نگار
در درون دیده جایش کرده ام
رای او بر خون ما گر هست و نیست
من ز جان فرمان رایش کرده ام
گر بداند آن نگار بی وفا
من چه سربازی برایش کرده ام
گر رضا بر خون ما دادست یار
من ز جان عین رضایش کرده ام
ترک عمر و جان و صبر و هوش و عقل
ای عزیزان در وفایش کرده ام
درد دل تا چند گویم در جهان
بس تحمّل بر جفایش کرده ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.