گنجور

 
جهان ملک خاتون

تا جای گرفته ای تو در دل

کار دل خسته گشت مشکل

خالی ز تو نیستم زمانی

تا چند شوی ز بنده غافل

جز بندگیت هوس ندارم

هستم به گناه خویش قایل

تا چند شوم قتیل عشقت

فریادکنان ز دست قاتل

دیوانه عشق را به زنجیر

گویند که می کنند عاقل

زنجیر دو زلف دوست ما را

دیوانه شوق کرد و بی دل

مستغرق بحر عشق داند

این راز نهفته بر سواحل

از جان و دل و روان شدستم

شوریده ی شکل و آن شمایل

تا دید دلم قد دلارات

چون سر بماند پای در گل

ای سرو روان به ما نظر کن

زیرا که به ماست سرو مایل

در حسرت این مراد گردم

در گرد جهان درین قبایل

باشد که شبی دو دست دل را

در گردن او کنم حمایل

 
 
 
مجیرالدین بیلقانی

الصبح علی الضلام مقبل

ان تسق لنا المدام عجل

بنشان ز من ای غم تو مشکل

زان آب حیات آتش دل

سقیا لک فاسقنی حراما

[...]

عراقی

در جام جهان نمای اول

شد نقش همه جهان ممثل

خورشید وجود بر جهان تافت

گشت آن همه نقش‌ها مشکل

یک روی و هزار آینه بیش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه