من با خط و خال او تا آنکه ببستم دل
آن دلبر هر جایی چون زلف شکستم دل
برخاست به جور ما آن چشم سیه سرخوش
در زلف سیه کارش فی الحال ببستم دل
از خوردن غم جانا آمد به دهانم جان
بنوازم ازین باز آر تا چند به دستم دل
جان برخی روی او کردیم و به خار هجر
آن یار جفاپیشه آخر به چه خستم دل
من نیستی خود را در عشق تو می دانم
از غصّه نمی دانم ای دوست که هستم دل
جستم شب وصلش را لیکن نشدم روزی
یک لحظه وصال او از دست نجستم دل
گفتم بدهم دل را بر کار جهان باری
وآن شوخ به یک شیوه بربود ز دستم دل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.