گنجور

 
جهان ملک خاتون

فغان و داد ازین روزگار سفله نواز

که دارد اهل مروّت بدین صفت به نیاز

ز آهن و مس و رویست و قلع عالم پر

طلا و نقره ازین جور می رود بگداز

چراغ بزر ز روغن همیشه می سوزد

جفانگر که سر شمع می برند به گاز

به شهر کبک و کبوتر به دانه می دارند

به دشت و کوه و بیابان به طعمه گردد باز

ز جور چرخ جفاجوی دونِ دون پرور

نکرد مرغ دل من درین هوا پرواز

حکایت ستم چرخ با که بتوان گفت

به غیر باد صبا کاو مراست محرم راز

مگر به گوش فلک از جهان دهد پیغام

که بیش ازین سر ناجنس را به خود مفراز

 
 
 
رودکی

زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز

زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز

اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند

فدای دست قلم باد دست چنگ نواز

تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب

[...]

عسجدی

اگر چه دیده افعی بخاصیت بجهد

بدانگهی که زمرد بدو بری بفراز

من این ندیدم، دیدم که خواجه دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز

ناصرخسرو

اگر دو دیده افعی به‌خاصیت بکند

بدانگهی که زمرد بدو برند فراز‌،

من این ندیدم و دیدم که میر دست بداشت

برابر دل من بترکید چشم نیاز‌.

قطران تبریزی

بهشت وار شد از نوبهار گیتی باز

در بهشت بر او کرد چرخ گوئی باز

درم درم شده روی زمین چو پشت پلنگ

شکن شکن شده آب شمر چو سینه باز

سرشگ ابر کند هر فراز را چو نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

چو عزم کاری کردم مرا که دارد باز

رسد به فرجام آن کار کش کنم آغاز

شبی که آز برآرد کنم به همت روز

دری که چرخ ببندد کنم به دانش باز

اگر ندارم گردون نگویدم که بدار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه