گنجور

 
جهان ملک خاتون

منم چون گوی سرگردان به گرد کوی آن دلبر

ز تاب زلف چوگان وش که ما را می زند بر سر

به عید دولت وصلش دل و جان می کنم قربان

فدای روی زیبایش نباید کرد ازین کمتر

به ظلمات شب زلفش شدم گمره نمی دانم

که نور روز رخسارش کجا گردد مرا رهبر

به عنبر کرده ام تشبیه زلف او خرد گفتا

کجا نسبت توان کردن سر آن زلف با عنبر

به جای من بسی باشد تو را دلبر ولی دانم

من مسکین ندارم در جهان جز تو کس دیگر

به حال زار من بخشای و بر چشمان خون بارم

که خون می ریزد از هجران تو بر روی همچون زر

زر و گوهر نمی دارم دریغ اندر فراق تو

جوانی را فدا کردم مرا از درد دل واخر

به وصلت شاد گردانم زکات حسن و خوبی را

چه باشد گر چو سرو ناز آیی یک شبی در بر

به یاد حلقه ی زلف و دهان تنگ شیرینت

چو حلقه هر زمان از غم سر خود می زنم بر در

شبی بر ما گذشت و هم نظر بر حال زارم کرد

دعای دولتش گفتم که از جان و جهان بر خور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت

سه پیراهن سلب بوده‌ست یوسف را به عمر اندر

یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت

سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر

رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی

[...]

عنصری

گه آن آراسته زلفش زره گردد گهی چنبر

گه آن پیراسته جعدش ببارد مشگ و گه عنبر

رخی چون نو شکفته گل ، همه گلبن برنگ مل

همه شمشاد پر سنبل ، همه بیجاده پر شکر

برو از نیکوئی معنی ، بغمز از جادوئی دعوی

[...]

عسجدی

کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان

ز پشت او درخشنده کف موسی پیغمبر

به پشت ژنده‌پیلان برنشسته ناوک‌اندازان

چو عفریتان آتشبار بر کوه گران پیکر

ازرقی هروی

عروس ماه نوروزی چه کرد آن دانۀ گوهر؟

که نورش ماه تابان بود و سعدش زهرۀ ازهر

هزاران صورت رنگین نگاریده برو مانی

هزاران پیکر طبعی بر آورده از و آزر

بر آن هر صورتی رخشان ، زمشک لعلگون صدره

[...]

قطران تبریزی

اگر بتگر چنو داند نگاریدن یکی پیکر

روا باشد اگر دعوی خلاقی کند بتگر

نه چون او پیکری آید نه حورالعین چنو زاید

نه گر باشد پری شاید چنو هرگز پری پیکر

بدو رخ چون شکفته گل بدو لب چون فشرده مل

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه