ای دوست ما به دست تو دادیم اختیار
ما را نزار و زار خدا را روا مدار
گر لطف می کنی تو به حال جهان بکن
زان رو که ما به لطف تو هستیم امیدوار
ای مدّعی تو را چه فتادست با منت
شرمی بدار از حق و ما را به ما گذار
گر زآنکه لطف دوست بود دستگیر من
فارغ من از بهشتم و با درد و غم چه کار
تو چون گلی شکفته به بستان به صبحدم
ما در فراق روی تو چون بلبلیم زار
تا کی به درد [هجر] تو باشیم مبتلا
ما را بدار یا نه که دست از جهان بدار
چندان قتیل عشق تو هستند در جهان
مانند ما بسی که نیایند در شمار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دوستش میخواهد که اختیار و سرنوشت او و دیگران را در دست گیرد و از خداوند درخواست میکند که بندهخواهی نکند. او ضمن بیان امیدواری به لطف دوست، از درد جدایی و هجران صحبت میکند و اشتیاقش به وصال را ابراز میکند. شاعر در میانهی درد و غم زندگی، به زیبایی و شکوفایی دوست اشاره میکند و از او میخواهد که با جدایی خود، دلش را نرنجاند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که بسیاری در عشق آن دوست جان میدهند و جای هیچکس نمیآید.
هوش مصنوعی: ای دوست، ما همه چیز را به دست تو سپردیم، پس تو را به خدا قسم، ما را در این وضعیت رنج و عذاب تنها نگذار.
هوش مصنوعی: اگر تو به حال مردم جهان رحم کنی، به خاطر این است که ما به مهربانی تو امیدواریم.
هوش مصنوعی: ای مدّعی، چه شده است که اینقدر مغرور شدهای؟ کمی شرم از حقیقت به دل بگیر و ما را به حال خود واگذار.
هوش مصنوعی: اگر کمک دوست بر من نازل شود، برایم فرقی ندارد که در بهشت باشم یا نه، چون با درد و غم چه کار میتوانم کرد؟
هوش مصنوعی: تو مانند گلی هستی که در باغ به صبح شکفته است، اما ما در دوری تو مانند بلبلانی غمگین و زار به سر میبریم.
هوش مصنوعی: تا کی باید به رنج دوری تو گرفتار باشیم؟ یا ما را کمک کن یا اینکه ما از همه چیز بینیاز شویم.
هوش مصنوعی: در جهان افرادی مانند ما هستند که به خاطر عشق تو جان خود را از دست دادهاند و شمار آنها بسیار فراتر از آن است که قابل شمارش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.