گنجور

 
جهان ملک خاتون

فراقت بر دلم بار آورد بار

گل بختم همه خار آورد خار

چو زلف سرکشش شوریده حالم

چرا پیوند ما را بشکند یار

مرا بر دل بسی بُد بار ایام

منه بر دل مرا هجران به سر بار

بگو کز گلشن وصلت نگارا

نصیب من چرا باشد همه خار

مکن زین بیش بر من جور و خواری

برو شرمی بدار آخر ز دادار

وفا و مردمی در پای بردی

نگه دار عهد ما باری به یاد آر

دلم بردی و بشکستی چو زلفت

چو دل بردی ز ما نیکش نگه دار

ز دست روز هجرانت دلم را

مدارش همچو زلف خود نگونسار

به بازار غم عشقت گذشتم

شدم از جان و دل او را خریدار

جهان را رونقی چندان نباشد

از این بهتر بدارش ای جهاندار

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
دقیقی

من اینجا دیر ماندم خوار گشتم

عزیز از ماندن دایم شود خوار

چو آب اندر شَمَر بسیار ماند

زُهومت گیرد از آرام بسیار

عنصری

منقش عالمی فردوس کردار

نه فرخار و همه پر نقش فرخار

هواش از طلعت ماهان پر از نور

زمینش از بوسۀ شاهان پر آثار

بتانی اندر و کز خط خوبان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

مرا با عاشقی خوش بود هموار

کنون خوشتر، که در خور یافتم یار

کنون خوشتر، که ناگاهان برآورد

مه دو هفته من سر ز کهسار

کنون خوشتر، که با او بوده ام دی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ناصرخسرو

نبینی بر درخت این جهان بار

مگر هشیار مرد، ای مرد هشیار

درخت این جهان را سوی دانا

خردمند است بار و بی‌خرد خار

نهان اندر بدان نیکان چنانند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه