گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جهان ملک خاتون

شکر یزدان که مرا مژده جانان برسید

عاقبت درد مرا نوبت درمان برسید

ای تن آسوده ز غم باش که جان باز آمد

و ای دل از غصّه بپرداز که جانان برسید

رنج درویش علی رغم رقیبان بگذشت

یوسف مصر نکویی سوی کنعان برسید

هم نشد سعی من خسته مسکین ضایع

ناله ی مور به درگاه سلیمان برسید

رفته بود از غم هجرت سر و سامان بر باد

سر به راه آمد و تن باز به سامان برسید

نکند جهد سکندر پس از این سود که خضر

بی توقّف به لب چشمه حیوان برسید

گفتی از دست بده جان و جهان از غم ما

هم در آن لحظه بدادیم که فرمان برسید