بر دلم جز جفا نمی آید
وز تو بوی وفا نمی آید
از طبیب دلم مسلمانان
هیچ بوی دوا نمی آید
گفته بود او درآیم از در وصل
آن ستمگر چرا نمی آید
چه توان کرد چون ز دست مرا
هیچ غیر از دعا نمی آید
درخور بندگان درگاهت
هیچ خدمت ز ما نمی آید
جنگ را بسته ای میان و ز تو
بوی صلح و صفا نمی آید
او خطایی بچه ست و می دانم
که از او جز خطا نمی آید
یار بیگانه گشت تا دانی
زان بر آشنا نمی آید
پادشاه جهان تویی ز چه روی
نظرت بر گدا نمی آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.