شاد باش ای دل سرگشته که جان باز آید
بار دیگر به تن مرده روان باز آید
یارب این شب چه شبی باشد و این روز چه روز
کز درم صبحدم آن رشک جنان باز آید
محرمی نیست مرا نزد تو جز باد صبا
که کند حال دلم عرض و نهان باز آید
گرد هجران امل تخم وفا کاشته ام
به امیدی که مگر آب روان باز آید
آن نگار ار چه ره جور و جفا پیش گرفت
دارم امید به لطفش که از آن باز آید
بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذرد
به تن خاکی ما راحت جان باز آید
گوییا روز حسابست که جانم به امید
به سوی قالب تن رقص کنان باز آید
به جهان چون بجز از غصّه ندارم حاصل
زود باشد که دل از کار جهان باز آید
چون روانم ز غم هجر روان گشت از تن
چه شود گر بر ما سرو روان باز آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.