دل ما بردی و یک دم طرف مات نبود
گرچه ای سرو به جز دیدهٔ ما جات نبود
مهر روی تو نکردیم به جز جان جایش
مهر ما یک سر مو در دل خارات نبود
مدّتی بود که تا کحل بصر میجستم
نیک دیدم که به جز خاک کف پات نبود
قامت سرو سهی در چمن جان بسیار
دیدهام هیچ یکی چون قد زیبات نبود
ای دل خسته تو گفتی که ببوسم پایت
چون رسیدی به برش زَهره و یارات نبود
سالها بود که سرگشتهٔ کویت بودم
بود میلی سوی این خستهجگر یات نبود
گرچه جان در قدمت کردم و دل رفت ز دست
ای ستمگر به جز از شعبده با مات نبود
رخ نهادیم در آن عرصه که فرزین بندیم
شاهرخ زد غم او چاره به جز مات نبود
در جهان بود امیدم به تو بسیار ولی
چه توان کرد مرا عین کرامات نبود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.