گنجور

 
جهان ملک خاتون

هزار یار نوت گر ندیم خواهد بود

نه چون محبّت یار قدیم خواهد بود

رسید مژده به گوش دلم ز باد صبا

که بر من آن دل مسکین رحیم خواهد بود

اگر نه لطف تو فریاد ما رسد جانا

رخی زرینم و اشکی چو سیم خواهد بود

دلم ز درد فراقت به جان رسید مگر

غذای جان دهنی همچو میم خواهد بود

قرار و صبر به یکباره از دلم بربود

قرار ما ز دو زلف چو جیم خواهد بود

اگر عنایت او در جهان کند نظری

مرا ز دشمن بدگو چه بیم خواهد بود

مگر که رحمت او دستگیر ما باشد

گنه ز بنده و عفو از کریم خواهد بود

اگرچه دور شدی از نظر خیال رخت

درون دیده جان مستقیم خواهد بود

مرا به روز فراقت که از جهان کم باد

سرشک دیده و آهم ندیم خواهد بود