دردمندان تو از وصل تو درمان طلبند
یک نظر دیدن روی تو چو ایمان طلبند
همچو پروانه ی سرگشته دلِ خلق جهان
بر فروغ رخ تو راه شبستان طلبند
بلبلان را همه فریاد و فغان دانی چیست
عاشقانند و به بستان گل بستان طلبند
در فراق رخ تو ناله برآورد هزار
وین زمان باج خود از باده پرستان طلبند
غمزه شوخ و لب لعل تو با همدیگر
زاری و سوز سحرگاه ز دستان طلبند
به شب دولت وصل تو ندارم دستی
تیغ هجران تو را رستم دستان طلبند
چشم تو خون جهان ریخت ازو نیست عجب
راستی و خرد و عقل ز مستان طلبند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا چه دیوند که خاتم ز سلیمان طلبند
یا چه گبرند که آزار مسلمان طلبند
خلق دیوانه و از محنت دیوان در بند
وین عجبتر که ز دیوان زر دیوان طلبند
آسیائی که فتادست و ندارد آبی
[...]
طالبان سر کویت رخ جانان طلبند
رخ جانان نه مرادست مگر جان طلبند
این دلیلیست که در صورت خوبان همه خلق
گشته حیران جمالند و همه آن طلبند
چون تویی مایه درمان دل عشاقان
[...]
عارفان از دو جهان صحبت جانان طلبند
تنگ چشمان گدا ملک سلیمان طلبند
اعتباری نکنند اهل دل آن طایفه را
که نه از بهر لقا روضه رضوان طلبند
بی لب و چشم و رخ و زلف تو ذوقی ندهد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.