درد ما را ز وصال تو دوا کی باشد
کام جانم ز دهان تو روا کی باشد
به وفا وعده همی کرد که یارت باشم
در دل ماه رخان مهر و وفا کی باشد
گفته بودی غم کارت بخورم صبری کن
صبرم از روی نگارین تو تا کی باشد
آنکه جان را به غمت باخت و نشد شاد به وصل
به غم و اندُهت ای دوست سزا کی باشد
بیش از این جور و جفا بر من مسکین مپسند
که مرا طاقت این جور و جفا کی باشد
از جهانم شده یکتا به غمت خرسندم
که به یک دل صنما قبله دوتا کی باشد
چون تو سلطان جهانی نظری دار به ما
گرچه اندیشه سلطان و گدا کی باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.