شبت بی من خسته دل خوش مباد
دلم همچو زلفت مشوّش مباد
ز خون دو چشم و ز سوز جگر
چو من کس در آب و در آتش مباد
ز بالای آن قامت همچو سرو
چو من مستمندی بلاکش مباد
به غیر از شراب لب لعل تو
کس از دوستان تو سرخوش مباد
به امّید وصل تو ما در جهان
بجز کوی جانان فروکش مباد
اگرچه به دردم ندارد دوا
همی گویم از جان که دردش مباد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.