تا چند نالم من در فراقت
گشتم ز دوری بی صبر و طاقت
دل شد ز دستم جان بر لب آمد
ای نور دیده در اشتیاقت
درویش مسکین در کویت آمد
راهش ندادی اندر وثاقت
مردم نگارا تا کی خدا را
طاقت ندارم من در فراقت
گفتم غمی خور حال جهان را
تا کی دهد دست این اتّفاقت
برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.
تا چند نالم من در فراقت
گشتم ز دوری بی صبر و طاقت
دل شد ز دستم جان بر لب آمد
ای نور دیده در اشتیاقت
درویش مسکین در کویت آمد
راهش ندادی اندر وثاقت
مردم نگارا تا کی خدا را
طاقت ندارم من در فراقت
گفتم غمی خور حال جهان را
تا کی دهد دست این اتّفاقت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد و رنج خود در دوری معشوق مینالد و از بیصبری و ناتوانیاش در انتظار او صحبت میکند. دلش از دوری معشوق به تنگ آمده و جانش به لب رسیده است. او به بىرحمی عشق اشاره کرده و از خدا میپرسد که تا چه زمانی باید این همه رنج را تحمل کند. شاعر همچنین به ناامیدی زندگی و سرنوشت اشاره میکند و از غم جهانی که در آن به سر میبرد، شکایت میکند.
هوش مصنوعی: تا چند باید برای دوری تو ناله کنم؟ من از جداییات بیصبر و طاقت شدهام.
هوش مصنوعی: دل از دستم رفته و جانم به لب رسیده است، ای نور چشم من، در شوق تو.
هوش مصنوعی: یک درویش فقیر به کوی تو آمد، اما تو راهی به او ندادی و در امانتداری نسبت به او کملطفی کردی.
هوش مصنوعی: ای مردم! ای معشوق من، تا کی باید صبر کنم؟ من توانایی تحمل دوری تو را ندارم.
هوش مصنوعی: گفتم تا کی باید به خاطر این مشکلات و حوادث ناراحت باشی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.