آیینه ی جمال تو از آه من گرفت
یا ناله های زار سحرگاه من گرفت
ماهم جواب داد که معهود در جهان
اینست بی راه دلت ماه من گرفت
با این گرفتگی که تو بینی رخ مرا
خور روشنی ز پرتو درگاه من گرفت
رفتم که پای مرکب عالی ببوسمش
اشکم به رو دوید و سر راه من گرفت
در معرکه که قلب و جناحست و میسره
شیران شرزه پنجه روباه من گرفت
فریاد و الغیاث که دندان مدعی
بر رغم حال من لب دلخواه من گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.