دلبر چه زود از سر پیمان ما برفت
از رفتنش چه سوز که بر جان ما برفت
دردم چو عشق دوست که حالش پدید نیست
هست و طبیب از سر درمان ما برفت
نشو و نما نکرد دگر شاخ نارون
تا آن قد چو سرو ز بستان ما برفت
دیگر نخواند بلبل خوشخوان به صبحدم
تا آن رخ چو گل ز گلستان ما برفت
جانا به چشم تو که نشد جمع خاطرم
تا از بر آن دو زلف پریشان ما برفت
کی برفروخت کاخ دل ما به نور وصل
تا از میانه شمع شبستان ما برفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.