فریاد کان نگار سرو برگ ما نداشت
دل برد و تخم مهر رخش در جهان بکاشت
مشکل که یک زمان ز خیالم نمی رود
در دیده نقش صورت جان را مگر نگاشت
دل را مقام گشت بهشت برین دگر
تا رایت وفای تو ای دوست برفراشت
ماهی صفت طپیده به خاک درش منم
بر ما گذشت یار و در آن حالتم گذاشت
آن یار شوخ دیده ی پیمان شکن به خشم
از دیده رفت و خیل خیالش به ما گماشت
روی از جهان بتافت به دست غمش سپرد
آخر بگو که با من مسکین سر چه داشت
دل برد و رحمتی به من خسته دل نکرد
آری چه چاره چون نظری بر جهان نداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر احساساتی عمیق از عشق و دلتنگی را بیان میکند. او از زنی صحبت میکند که دل او را ربوده و زیباست، اما با رفتنش درد و غم بسیاری به او مستولی شده است. شاعر به یاد آوردن آن یار و وفایش اشاره میکند و میگوید که آن عشق در خاطراتش گم شده و دیگر نمیتواند از آن رها شود. در پایان، او در حسرت و افسوس از دست دادن این عشق سخن میگوید و از بیرحمی روزگار و کمبود محبت شکایت میکند.
هوش مصنوعی: دختر زیبا که مانند درخت سرو است، هیچ چیز از ما ندارد. او دل ما را ربود و دانه عشق چهرهاش را در جهان پراکنده کرد.
هوش مصنوعی: مشکل این است که تصویری که در ذهنم از آن دارم هرگز از یادم نمیرود و تنها با یادآوری و نوشتن آن، قابلیت تجلی مییابد.
هوش مصنوعی: دل به مرتبهای از خوشبختی و آرامش رسیده که گویا بهشت برین است؛ چون پرچم وفای تو، ای دوست، به اهتزاز درآمده است.
هوش مصنوعی: من مانند ماهیای هستم که به اشتباه به خشکی افتادهام. یار من از کنارم گذشت و در آن لحظه من را به حال خود رها کرد.
هوش مصنوعی: آن دوست بازیگوش و بیوفا که با ناز و خرمی در کنارمان بود، به خاطر خشم از ما دور شد و تصویر او در ذهن ما باقی ماند.
هوش مصنوعی: به خاطر غم و اندوهی که بر او سایه انداخته، از دنیا روی گردان شده است. حالا بگو، این حال و احوال من بیچاره به چه سرنوشتی دچار شده است؟
هوش مصنوعی: دل من را گرفت و با وجود حال خرابم بر من رحم نکرد. خوب، چه کار میتوان کرد وقتی که او هیچ نظری به این دنیا ندارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیدی که آن نگار سرو برگ ما نداشت
دل بستد از فلان و به دست غمش گذاشت
آن بس نبود کاو بستد دل ز دست ما
وآنگاه شحنه ای ز جفا بر دلم گماشت
گفتم مگر که ریش مرا مرهمی بود
[...]
کز هر شکنج و غم که در امکان سراغ داشت
در عهد زر خرید و بر اعضای خود گذاشت
در نینوا لوای نبی زد به خاک و خون
در یثرب آن علم که ابوبکر برفراشت
آبش ز خون آل علی داد این عمر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.