آن چه شوریست ز عشق تو که اندر می نیست
وآن چه سرّیست ز اسرار تو کاندر نی نیست
در فراق تو مرا جان به لب آمد آخر
اثر وصل تو ای دوست بگو تا کی نیست
با دل خسته هجران کش خود می گویم
هیچ شب نیست که او را سحری در پی نیست
صبر باید به سر کوی فراقت چه کنم
چون مرا بهره بجز خون جگر از وی نیست
آنکه یاد من دلخسته کند یک دم نیست
دیده ای نیست که بیدار تو تا باقی نیست
دل به یغما ببری چاره ی دردم نکنی
تو خطایی بچه ای مال دل مافی نیست
ماه فروردین کاو هست شبی خرّم و خوش
هیچ اسباب طرب نیست که اندر وی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عواطف عمیق و دردناک عشق و فراق است. شاعر از شور و شوقی که به واسطه عشق محبوبش احساس میکند، صحبت میکند و اینکه این شوری در می وجود ندارد. او میگوید که فراق محبوبش او را به شدت آزار میدهد و میخواهد بداند که اثر وصال کی به او میرسد. شاعر با دل خسته از هجر و فراق، اشاره میکند که هیچ شبی نیست که به یاد محبوبش بیدار نشود و از این حال شکایت دارد. او از صبر در ناکامی عشق صحبت میکند و ابراز میکند که تنها چیزی که از این عشق نصیبش شده، خون جگر است. در نهایت، شاعر به غم و اندوهی که در دل دارد، اشاره میکند و به عدم وجود شادی و خوشی در زندگیاش به خاطر دوری محبوب اشاره میکند.
هوش مصنوعی: عشقی که از وجود تو نشأت میگیرد، در شراب هم نمیتواند یافت شود و رازهایی که از اسرار تو سرچشمه میگیرد، در نی هم نهفته نیست.
هوش مصنوعی: در دوری تو، جانم به لب رسیده است، پس بگو ای دوست، تا کی باید این درد و فراق را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: با دل آشفته از جدایی، میگویم که هیچ شب بدون این نیست که او را دلتنگی و انتظار سحرگاهی نباشد.
هوش مصنوعی: باید در برابر دوری تو تحمل کنم، اما چه میتوانم بکنم وقتی هیچ چیزی جز اشک و خون دل از عشق تو برایم باقی نمانده است؟
هوش مصنوعی: کسی که یاد من را زنده و دلشکسته میکند، لحظهای هم در خواب نیست، چشمی در بیداری تو نیست که در این دنیا باقی بماند.
هوش مصنوعی: اگر دل مرا به یغما ببری، کاری برای درمان درد من نخواهی کرد، چرا که تو تنها یک کودک هستی و مال و دلبستگیهای من به تو مربوط نمیشود.
هوش مصنوعی: ماه فروردین که شبی شاد و دلپذیر دارد، هیچ وسیلهای برای شادی و خوشحالی نیست که در آن وجود نداشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست
در بهشتست که همخوابه حورالعینیست
دولت آنست که امکان فراغت باشد
تکیه بر بالش بی دوست نه بس تمکینیست
همه عالم صنم چین به حکایت گویند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.