دیدم که آن نگار چو بر من وفاش نیست
بر حال زار خسته دلان جز جفاش نیست
دردم به جان رسید ز هجران آن صنم
یک دم نظر به سوی من مبتلاش نیست
من شرح اشتیاق نیارم به صد زبان
گفتن که حسن روی تو را منتهاش نیست
بیگانه خوی دلبر ما دل ز ما ببرد
قطعاً ترحمی به دل آشناش نیست
خون می خورم به هجر تو و جور می کشم
رنجور عشق را بجز این انتعاش نیست
روزم قرار دیدن و شب نیست خواب چشم
ما را به درد هجر تو به زین معاش نیست
مهجور شد دو دیده بختم ز روی دوست
دانم که غیر خاک درت توتیاش نیست
ای دل تو روز وصل غنیمت شمر مراد
هرگز نبود وصل که هجر از قفاش نیست
کُشتی به درد هجر جهانی به انتظار
مشکل که کُشته ی غم تو خون بهاش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل از درد و رنجی که به خاطر جدایی معشوق و عدم وفای او میکشد، سخن میگوید. او احساس میکند که بهجز جفا و بیتوجهی، از معشوق چیزی نصیبش نمیشود. این جدایی و بیتوجهی، به شدت بر جان و روح او تأثیر گذاشته است و او نمیتواند شور و اشتیاقش را به خوبی بیان کند. شاعر به تنهایی و حسرت روزهای وصل اشاره میکند و میگوید که باید از هر لحظه وصال بهره ببرد، چرا که هجران همیشه در کمین است. در نهایت، او بر این باور است که تنها غم و اندوه عشق میماند و هیچ چیز دیگری ارزش این درد را ندارد.
هوش مصنوعی: دیدم که آن معشوقی که به من وفا ندارد، حالتی که دلهای خسته و زار دارند جز از او بیخبرند و از او جز خیانت چیزی نیست.
هوش مصنوعی: درد جدایی آن معشوق به جانم رسیده و در عین حال، یک لحظه هم نگاهش به سوی من بیمار نمیشود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم اشتیاقم را به هزار زبان بیان کنم، زیرا زیبایی چهرهات حد و مرزی ندارد.
هوش مصنوعی: عزیز ما که در دل ما جایی دارد، دل ما را از ما گرفته است و به هیچ وجه برای دل آشنای خود ترحمی ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر دوری تو دلم به شدت میسوزد و به خاطر عشق تو، زجر و درد میکشم. جز این، هیچ امیدی برای من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در روز قرار دیدار، شب را بیخوابی میگذرانیم و چشمهایمان از دوری تو به درد میآید. این زندگی برای ما به خاطر این جدایی تحملناپذیر است.
هوش مصنوعی: دو چشم من به خاطر جدایی از چهره دوست، بینصیب و غمگین شدهاند؛ میدانم که هیچ چیز دیگری جز خاک در آستان تو نمیتواند به این چشمها نور ببخشد.
هوش مصنوعی: ای دل، روز ملاقات را فرصتی ارزشمند بدان. به یاد داشته باش که همیشه نمیتوان به وصال رسید، چون جدایی همواره ممکن است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از درد و رنجی که به خاطر جدایی و دوری از معشوق میکشد، صحبت میکند. او با احساساتی عمیق در مورد این جدایی، خود را در وضعیتی دشوار توصیف میکند و میگوید که حتی اگر به خاطر این غم جانش را از دست بدهد، این مصیبت ارزش هیچ چیز را ندارد. در واقع، او به حالت بحرانی خود و بیمقدار بودن غم ناشی از فقدان معشوق اشاره میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.