گنجور

 
جهان ملک خاتون

مرا رخسار مه رویی پسندست

که از زلفش مرا بویی پسندست

به ما باری نمی آید ز بد نیک

تو را گر گفت بدگویی پسندست

بگفتم زلف او گیرم فرادست

خطا گفتم مرا بویی پسندست

نه بوی و روی باشد حاصل از دوست

به دلبر خوی دلجویی پسندست

دل من در خم چوگان زلفش

به میدان جفا گویی پسندست

فغان و ناله و زاری درویش

اگر بر هر سر کویی پسندست

تو را از جان جهان جوید که او را

به چشم دل نه هر رویی پسندست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!