بتا بدمهر و سنگین دل چرایی
چرا با وصل ما در ماجرایی
چو ما از جان و دل یکباره جانا
تو را گشتیم تو آخر که رایی
نظر بر من کن و بر حال زارم
به جان آمد دلم در بی نوایی
ز خوان وصلت ای دلبر خدا را
بگو تا کی کنم باری گدایی
نگارینا به هجرانم مرنجان
مکن زین بیشتر از ما جدایی
جفا زین بیشتر مپسند بر ما
ز دل بیرون کن ای دل بیوفایی
گر اندازی نظر بر من عجب نیست
منم گنجشک و تو مرغ همایی
بگستر سایه بر من کز فر تو
مگر باشد که یابم روشنایی
مکن بیگانگی با ما اگرچه
جهان با کس نکردست آشنایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این قطعه شاعر به درد و گدایی دل خود اشاره میکند و از محبوبش میخواهد که به حال زار او نگاهی بیفکند. او از جدایی و رنج هجران میگوید و از محبوبش میخواهد که بیش از این او را عذاب ندهد. شاعر خود را مانند گنجشکی در کنار مرغ همای میداند و از محبوب میخواهد که سایهاش را بر او بگستراند تا شاید از روشنایی عشق بهرهمند شود. در نهایت، او به این نکته اشاره میکند که هیچکس در این دنیا با کسی هیچ آشنایی ندارد و از محبوبش انتظار نزدیکی و محبت دارد.
هوش مصنوعی: ای معشوقه با دل سنگین و بیمحبت، چرا در این داستان وصال ما چنین به دل نمیزنی؟
هوش مصنوعی: ما با تمام وجود و عشق خود را به تو تقدیم کردیم، اما تو در نهایت چه نظری در این مورد داری؟
هوش مصنوعی: به من نگاه کن و ببین که چقدر در وضعیت بدی هستم، این حال و روز به شدت روح و قلبم را آشفته کرده است.
هوش مصنوعی: ای دلبر، به خدا بگو که تا چه زمانی باید از درگاه تو خواهش و گدایی کنم.
هوش مصنوعی: عزیزم، به خاطر دوری من را ناراحت نکن. این جدایی برای ما کافی است و دیگر نمیتوانم تحمل کنم.
هوش مصنوعی: ای دل بیوفا، اگر از ما دل خوشی نداری، بیشتر از این آزاری به ما نرسان. به دل بیرون کن و رهایمان کن.
هوش مصنوعی: اگر به من نگاه کنی، تعجبی ندارد، چرا که من فقط یک گنجشک هستم و تو یک مرغ شاهانه.
هوش مصنوعی: ای کاش سایهات بر من بیفکن، شاید از نور تو بتوانم روشنایی را بیابم.
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا با هیچکس دوستی و آشنایی نکرده است، اما تو با ما بیگانه نباش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو زیباست ملک و پادشایی
که هرگز ناید از ملکش جدایی
سر راهت نشینم تا بیایی
در شادی به روی ما گشایی
شود روزی بروز مو نشینی
که تا وینی چه سخت بیوفائی
نصیر دین که چشم پادشائی
نبیند چون تو فرخ کدخدائی
جهان را کدخدائی جز تو نبود
چنان چون نیست جز یزدان خدائی
اگر گویم بهمت آسمانی
[...]
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی
دلا در راه حق گیر آشنایی
اگر خواهی که یابی روشنایی
چو مست خنب وحدت گشتی ای دل
میندیش آن زمان تا خود کجایی
در افتادی به دریای حقیقت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.