صبا حال دلم را نیک دانی
به کوی دوست رو یک شب نهانی
بگو حال دلم با آن ستمگر
ز روی لطف و دانم می توانی
بگویش ای بت سنگین دل من
چرا با ما چنین نامهربانی
نیارم کرد عشقت آشکارا
تو باری پرسشی می کن نهانی
دلت در جای دیگر پای بندست
مرا می داری ای دلبر زبانی
بیا تا در برت گیرم خدا را
که دل را جانی و جان را روانی
به باغ جان ما بخرام چون سرو
مگر کز درد هجرم وارهانی
اگر هجران چنین خواهد گذشتن
مرا دیگر نشاید زندگانی
وصال تو شبی ای نور دیده
مرا خوشتر ز عمر جاودانی
چو گل داغ فراقت نیست بر جان
به باغ جان ما سرو روانی
مگردان سر ز ما ای سرو آزاد
اگرچه شیوه ها را نیک دانی
چو جان مهر تو در دل هست ما را
وصال تست عین کامرانی
به هر عودی که بر ما آید از تو
مسوز ای بیوفا جان و جهانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
ولیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
به جام اندر تو پنداری روان است
و لیکن گر روان دانی روانی
به ماهی ماند ، آبستن به مریخ
بزاید ، چون فراز لب رسانی
شکفته شد گل از باد خزانی
تو در باد خزانی بی زیانی
همه شمشاد و نرگس گشتی ای دل
چه چیزی مردمی یا بوستانی
ز بوی موی پیچان سنبلی تو
[...]
دریغا میر بونصرا دریغا
که بس شادی ندیدی از جوانی
و لیکن راد مردان جهاندار
چو گل باشند کوته زندگانی
مرا تا باشد این درد نهانی
تو را جویم که درمانم تو دانی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.