گنجور

 
جهان ملک خاتون

ای دل ای دل بیش ازین در عشق نادانی مکن

دیده ی مهجور ازین پس گوهرافشانی مکن

چون نمی خواهد مرا دلدار شهرآرا بیا

هم سبک روحی کن آنجا هم گرانجانی مکن

عشق بازی با رخ خوبش نه کار سرسریست

سرّ عشقش آشکارا گشت پنهانی مکن

ای که جویای لب یاقوت رنگی در عدن

گر زند تیغت به ترک گوهر کانی مکن

ای صبا گر بگذری بر کوی آن زیبا نگار

گر بفرماید بدان در غیر دربانی مکن

گرچه مشکل گشت راه کوی وصلش پیش ما

زینهار ای دل به ترک او به آسانی مکن

چون بد و نیکش جزایی هست بی شک در جهان

سعی کن ای بی خرد بر آنچه درمانی مکن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode