تا به کی جان و جهان در سر کارت کردن
پس نظر بر من مسکین به حقارت کردن
تا به کی ریختن خون من خسته جگر
غمزه سحر نمایت به اشارت کردن
بیخود از خاک لحد نعره زنان برخیزم
گر رسی بر سر خاکم به زیارت کردن
جان و دل دادم و عشقت بخریدم صنما
چون بدیدم به ازین نیست تجارت کردن
لشگر شوق تو چون ملک و جودم بگرفت
ازچه رو دست برآورد به غارت کردن
باز کن روی که جان در قدمت افشانم
بر من ار عیب نگیری به جسارت کردن
سخن جان و جهان گفتم و جرمیست عظیم
این زمان فارغم از فکر کفارت کردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.