چو زلف دوست برآشفت روزگار جهان
از آن برفت چنین سر به سر قرار جهان
اگرچه نیست وفا در مزاج او لیکن
کجا کسی که حذر می کند ز کار جهان
جهان نکرد وفا با کسی و هم نکند
نهاده اند بدینسان مگر قرار جهان
ز بی وفایی او تنگ دل مشو زنهار
چه چاره چون که چنینست کار و بار جهان
چه شرح غصّه دوران دهم که بر دل من
هزار بار نشسته ز رهگذار جهان
جهان سفله برآورد هم به تیغ جفا
دمار ظلم و تعدّی ز روزگار جهان
کدام درد بگویم که از جفا چه نکرد
به حال زار دلم جور بی شمار جهان
نکرد راست ترازوی مهر صرّافش
از آن سبب نگرفتست کس عیار جهان
اگر جهان همه گلزار بود از ستمش
نرفت در دل ریشم به غیر خار جهان
عروس چهره او رنگ و بو بسی دارد
ولی نماند به دست کسی نگار جهان
نرست شاخ امیدی به گلشن وصلش
نچید یک گل رنگین کسی ز بار جهان
که خورد جرعه آبی ز چشمه نوشش
که دید سبزه خرّم به مرغزار جهان
که چید یک گل مهر از درخت قامت او
که عاقبت بشد از جان و سر نثار جهان
فریب و عشوه دهد او بسی ولی عاقل
کجا نهد دل و جان را به نوبهار جهان
به گرد باغ وصالش بسی بگردیدم
نبوده است بجز خون دل ثمار جهان
هلاک سروقدان و زوال ماه رخان
جزین چه بود به عالم دگر شکار جهان
شراب مستی دور زمانه گرچه خوشست
به جان تو که نیرزد دمی خمار جهان
ببرد اوّل بارم ز دست هوش و خرد
نکرد یک نظر آخر به حال زار جهان
قرار اگر نبود در جهان جهانبان را
بگو قرار که بودست در کنار جهان
غم جهان نتوان خورد بیش ازین ای دل
که پیش اهل خرد نیست اعتبار جهان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره بیوفایی و ناپایداری جهان و عشق است. شاعر به توصیف درد و رنجی میپردازد که از خیانتها و ظلمهای روزگار به دل او نشسته است. او میگوید که هیچکس در این دنیا وفا نکرده و همه چیز به ناامیدی منجر میشود. با وجود زیباییها و عروسهای دنیا، هیچکس نتوانسته است از آنها بهرهمند شود. شاعر از جفاهایی که بر او رفته سخن میگوید و تأکید میکند که دنیا همیشه در حال فریب و رنج است. او از خرافات خوشبختی و خوشرنگی دنیا صحبت میکند و میگوید که هیچ چیزی ارزش یک لحظه خوشی را ندارد. در پایان، او به ناامیدی از تغییر اوضاع و غمی که نمیتوان بیش از این تحمل کرد، میرسد.
هوش مصنوعی: زمانی که زلف محبوب به هم ریخته شد، روزگار این دنیا نیز به هم ریخت و همه چیز به آ chaos درآمد.
هوش مصنوعی: هرچند او وفاداری ندارد، اما مگر کسی هست که از کارهای دنیا خودداری کند؟
هوش مصنوعی: دنیا با هیچکس وفا نکرده و نخواهد کرد، مگر اینکه انسانها خود تصمیم بگیرند و تلاشی بکنند تا با هم در صلح و آرامش زندگی کنند.
هوش مصنوعی: از بیوفایی او ناراحت نشو، چرا که در این دنیا چه راهی برای تغییر اوضاع وجود دارد؟
هوش مصنوعی: من نمیدانم چگونه غمها و مشکلات زندگیام را بیان کنم، چرا که در دل من بارها و بارها نشستهاند و انگار از گذرگاههای دنیا هیچ راهی برای رهایی نیست.
هوش مصنوعی: دنیا با سختیها و ناملایماتش، ظلم و تعدی را از زمانه به خود میگیرد و این دلیلی بر رنج و ناراحتی انسانهاست.
هوش مصنوعی: کدام درد را بگویم که از ظلم و ستم چه بر سر دلم آورده است، در حالی که فشار و ناملایمات دنیا بیشمارند.
هوش مصنوعی: ترازوی عشق این صراف، درست و قابل اعتماد نیست و به همین دلیل کسی نتوانسته ارزش واقعی دنیا را به درستی سنجش کند.
هوش مصنوعی: اگرچه دنیا پر از زیبایی و گلها باشد، اما همچنان در دل من تنها زخم و رنج ناشی از ستم او باقی میماند و خارهایی جز آن در این جهان نمیبینم.
هوش مصنوعی: چهره او زیبایی و خوشبویی زیادی دارد، اما هیچکس نمیتواند این زیبایی را برای خود نگه دارد.
هوش مصنوعی: در باغ وصالی که آرزو داریم، هنوز امیدی وجود ندارد و هیچ کس از زیباییهای زندگی نمیتواند بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: کسی که از چشمهای آبی مینوشد و سبزههای شاداب را در دشت میبیند، لذت زندگی و زیباییهای جهان را احساس میکند.
هوش مصنوعی: کسی که گل محبت را از درخت وجود او چیده است، در نهایت جان و سر خود را برای عشق و زیبایی فدای جهان کرده است.
هوش مصنوعی: او با فریب و ناز و عشوههایش بسیاری را جذب میکند، اما انسان عقلورز کجا دل و جانش را به زیباییهای زودگذر دنیا بسپارد؟
هوش مصنوعی: من بارها در اطراف باغ وصالش گشتم، اما جز خون دل و رنجهای عمیق هیچ چیز دیگری نیافتم.
هوش مصنوعی: هلاک زیباهای قد بلند و زوال چهرههای ماه مانند، چه دلیل دیگری میتواند در دنیای دیگر وجود داشته باشد جز شکار زیباییهای این جهان؟
هوش مصنوعی: شراب خوشطعم زمانه، اگرچه لذتبخش است، اما برای جان تو نمیارزد که یک لحظه تحت تأثیر غم و غصههای دنیا قرار بگیری.
هوش مصنوعی: او بار اول با خودم همه فکر و هوش را ربود و حتی یک بار هم نگاهی به حال خراب این جهان نینداخت.
هوش مصنوعی: اگر قرار و آرامش در جهان وجود نداشت، از آن فرمانروای بزرگ بپرس که قرار و سکونش کجا بود در کنار این دنیا.
هوش مصنوعی: ای دل، دیگر نمیتوانم از غمهای دنیا بیشتر از این تحمل کنم، زیرا در نظر اهل دانایی، ارزش و اعتبار این دنیا چندان نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نظام حال زمانه ، قوام کار جهان
تمام گشت باقبال شهریار جهان
علا دولت و دین خسرو جهان ، اتسز
کزو گرفت نظام و قرار کار جهان
مظفری ، که خدای جهان پدید آورد
[...]
معین ملک و شهنشاه و شهریار جهان
که اختیار خدای است و افتخار جهان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.