ما در دو جهان جز دلکی ریش نداریم
جز غصّه ز بیگانه و از خویش نداریم
با این همه گر هر دو جهان عرضه دهندم
ما دست دل از دامن درویش نداریم
گر دوست سوی ما نگرد عین عنایت
حقّا که غم از طعن بداندیش نداریم
قربان کمان گوشه ابروی تو گشتیم
چون تیر جفاهای تو در کیش نداریم
مجروح شد از تیر جفایت دل مسکین
جز لطف تو ما مرهم این ریش نداریم
آخر چه شود گر بنهی مرهم لطفی
بر ریش که ما مرهم این نیش نداریم
گویند به ترکش کن و دل باز به دست آر
مشکل همه آنست که این کیش نداریم
باری ز جهان حاصل عمر از غم عشقش
جز دیده ی گریان و دل ریش نداریم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تشویش بدو زشت و کم و بیش نداریم
المنته لله که تشویش نداریم
گر زاهد و درویش خورد انده دنیا
ما کار بدان زاهد و درویش نداریم
گفتی ز بد اندیش که بدگوئی ما کرد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.