ما بی رخ تو دیده ز عالم بدوختیم
در آتش فراق جمالت بسوختیم
از جور روزگار و عزیزان بی وفا
چون یوسفی به درهم قلبی فروختیم
هردم که یاد آن لب چون نوش کرده ایم
از چشمه ی حیات چو آتش فروختیم
صد جامه در جهان ز غمت چاک کرده ایم
یک جامه از وصال تو هرگز ندوختیم
چون قلب دل تحمّل هجران تو نکرد
از پیش لشگر شب هجران گریختیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد فراق معشوق سخن میگوید و بیان میکند که چقدر تحت تأثیر این جدایی قرار گرفته است. او از آتش عشق و رنج ناشی از ناپایداری روزگار و بیوفایی عزیزان میگوید و احساس میکند که قلبش به درد و دلتنگی دچار شده است. شاعر همچنین به یاد لبهای معشوق و شوق وصال اشاره میکند و بیان میکند که به خاطر غم عشق، لباسهایش را پاره کرده اما هنوز موفق به وصال معشوق نشده است. در نهایت، او به ناتوانی قلبش در تحمل جدایی اشاره میکند و از شب تاریک فراق میگریزد.
هوش مصنوعی: ما بدون چهره تو به دنیا نگاه نکردیم و در آتش جدایی زیباییات سوزانده شدیم.
هوش مصنوعی: از سختیهای زمانه و بیوفایی عزیزان، مانند یوسف که به خاطر مشکلاتش قلبش را به قیمت اندکی فروخت، ما نیز قلبمان را به چیزی ناچیز فروختیم.
هوش مصنوعی: هر بار که به یاد آن لب شیرین و دلنشین میافتم، مثل این است که از چشمهی حیات، آتش عشق را شعلهور کردهایم.
هوش مصنوعی: ما در این دنیا بخاطر غمت لباسهای زیادی را پاره کردهایم، اما هیچ یک از لباسهای عشق و وصالت را هرگز ندوختهایم.
هوش مصنوعی: وقتی که قلبم نتوانست دوری تو را تحمل کند، از میان تاریکی شب جدایی فرار کردم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.