جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۹

ما بی رخ تو دیده ز عالم بدوختیم

در آتش فراق جمالت بسوختیم

از جور روزگار و عزیزان بی وفا

چون یوسفی به دِرهم قلبی فروختیم

هر دم که یاد آن لب چون نوش کرده‌ایم

از چشمهٔ حیات چو آتش فروختیم

صد جامه در جهان ز غمت چاک کرده‌ایم

یک جامه از وصال تو هرگز ندوختیم

چون قلب دل تحمّل هجران تو نکرد

از پیش لشگر شب هجران گریختیم