شبهاست کز خیال رخ تو نخفته ایم
با هیچکس حکایت هجران نگفته ایم
اسرار عشق روی تو در دل خزینه بود
جانا به غایتی که ز جان هم نهفته ایم
چون حلقه بر در تو مقیمم از آن سبب
بسیار سرزنش که ز هرکس شنفته ایم
از لوح خاطر من دلخسته فراق
جز مهر روی دوست همه چیز رفته ایم
دُرّ وصال تو چو به دستم نمی فتد
آهن به سوزن مژه در هجر سفته ایم
از آب دیده ام که جهان سر به سر گرفت
اندر هوای وصل تو چون گل شکفته ایم
با درد اشتیاق تو ای جان نازنین
ما ترک نام و ننگ جهان جمله گفته ایم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.