شدم به طرف گلستان که تا گلی چینم
ز سرو قامت دلدار درد برچینم
دلم ببرد و به رخسار خویش پرچین کرد
نهاد سلسله بر ما ز زلف پرچینم
به گرد باغ بسی طوف میکنم باری
گلی به رنگ تو در بوستان نمیچینم
حکایت بت چینی همیشنیدم گوش
نظر ز دیده بیفتاد بر بت چینم
تو رخ به رخ نه و از شاه مات ایمن باش
که من به دولت وصل تو عرصه برچینم
به چین زلف جهانی تو کردهای پرچین
که از خطای دو چشمت همیشه پرچینم
همیشه خال رخ دوست در خیالم بود
که گر به دست دل افتد چو دانه برچینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.