تو شمعی و منت پروانه باشم
به عشقت در جهان افسانه باشم
اسیر غم به یاد آشنایی
ز وصلت تا به کی بیگانه باشم
مسلسل مانده در زنجیر زلفش
به زاری تا به کی دیوانه باشم
تو بر طرف چمن در شادی و من
بدین سان با غمت همخانه باشم
از آن خال سیاه و زلف چون دام
چو مرغی در هوای دانه باشم
ندانم تا به کی جان در کف دست
خروشان در پی جانانه باشم
درین دریا که موجش خون دلهاست
به جست و جوی آن دردانه باشم
جهان ویران شد از آشوب هجرت
چرا من خود درین ویرانه باشم
دلم بوسی ز لعلت خواست گفتم
اگر فرمان دهد پروانه باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.