گنجور

 
ایرج میرزا

با غمزاتی که تو خانم کنی

رخنه به دین و دل مردم کنی

جان به لب عاشق بی دل رسد

با غمزاتی که تو خانم کنی

دریا دریا به تو حسن اندر است

پرده برافکن که تلاطم کنی

غنچه به گلزار خموشی کند

تا تو گل اندام تکلم کنی

سرو ستادست مؤدب به جای

تا تو به رفتار تقدم کنی

من به تو اظهار تعشق کنم

تو ز من ابراز تألم کنی

از دگران بیشترم دار دوست

کز دگران پیش ترم گم کنی