علمی که تو آموزی مشتاق نگاهی نیست
واماندهٔ راهی هست آوارهٔ راهی نیست
آدم که ضمیر او نقش دو جهان ریزد
با لذت آهی هست بی لذت آهی نیست
هر چند که عشق او آوارهٔ راهی کرد
داغی که جگر سوزد در سینهٔ ماهی نیست
من چشم نه بردارم از روی نگارینش
آن مست تغافل را توفیق نگاهی نیست
اقبال قبا پوشد در کار جهان کوشد
دریاب که درویشی با دلق و کلاهی نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.