فرشته گرچه برون از طلسم افلاک است
نگاه او بتماشای این کف خاک است
گمان مبر که بیک شیوه عشق می بازند
قبا بدوش گل و لاله بی جنون چاک است
حدیث شوق ادا میتوان بخلوت دوست
به ناله ئی که ز آلایش نفس پاک است
توان گرفت ز چشم ستاره مردم را
خرد بدست تو شاهین تند و چالاک است
گشای چهره که آنکس که لن ترانی گفت
هنوز منتظر جلوهٔ کف خاک است
درین چمن که سرود است و این نوا ز کجاست
که غنچه سر بگریبان و گل عرقناک است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و عشق الهی اشاره میکند و از ویژگیهای فرشتگان که فراتر از دنیای مادی هستند، میگوید. او تأکید میکند که فرشتگان به تماشای انسانها و دنیای خاکی علاقهمندند. شاعر همچنین به عشق و شوق در خلوت با معشوق پرداخته و از نالههایی که ناشی از پاکی نفس است، سخن میگوید. در ادامه، به قدرت و تیزی نگاه انسانها نیز اشاره میکند و نشان میدهد که افراد باید چهرههای خود را بگشایند تا دیده شوند. در آخر، شاعر به زیباییهای طبیعت و احساسات درونی اشاره میکند که در میان گلها و غنچهها نمود پیدا میکند.
هوش مصنوعی: فرشته، هرچند که از جادو و طلسم آسمانیها آزاد است، اما نگاهش معطوف به تماشای این دنیای خاکی است.
هوش مصنوعی: فکر نکن که عشق فقط به یک شکل است، زیرا افرادی که لباس زیبای گل و لاله را بر تن دارند، بدون عشق و شور و شوق، تنها زیبایی ظاهری دارند.
هوش مصنوعی: در دل نشینی که میتوان شوق و عشق را با نالهای بیان کرد، این ناله از خلوص دل نشأت میگیرد و هیچ آلودگی روانی در آن نیست.
هوش مصنوعی: توانایی دیده شدن در چشم دیگران به واسطه ستارههاست؛ مردمی که با ورود تو، همچون شاهین تند و چابک در زندگی خود دچار تغییر و تحول میشوند.
هوش مصنوعی: چهرهات را بگشا، زیرا کسی که گفت "تو مرا نخواهی دید" هنوز منتظر نمایان شدن تو از خاک است.
هوش مصنوعی: در این باغ پر از سرود و نوا، از کجا آمده که غنچه سرش را به درون برگهایش پنهان کرده و گلها عرق میریزند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به زهر چشم دهی جان و دل فرحناک است
چه دلبری تو که زهر از کف تو تریاک است
چه شد که جامه یوسف شد از زلیخا چاک
هنوز جان زلیخا ز دست او چاک است
مباش همدم هرخس کز او بود جان بخش
[...]
حذر ز راه محبت که پر خطرناک است
تو مشت خار ضعیفی و شعله بیباک است
توان به بیکسی ایمن شد از مضرت دهر
سموم حادثه را بخت تیره تریاک است
به اختیار نرفتیم هرکجا رفتیم
[...]
ز رشک سرو قدت، سرو پای در خاک است
کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است
کنایت از دهن توست سر جوهر فرد
برون ز دایره فهم و حد ادراک است
چو بگذری به سر کوی کشتگان غمت
[...]
شهی که جامه خورشید در غمش چاک است
مهی که ذره او آفتاب افلاک است
ز شرک دور و ز شک خالی و ز غش پاک است
زر وجودش کبریت احمر خاک است
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار بادهٔ ناخورده در رگ تاک است
چمن خوش است ولیکن چو غنچه نتوان زیست
قبای زندگیش از دم صبا چاک است
اگر ز رمز حیات آگهی مجوی و مگیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.