گنجور

 
اقبال لاهوری

نه تو اندر حرم گنجی نه در بتخانه می‌آیی

ولیکن سوی مشتاقان چه مشتاقانه می‌آیی

قدم بی‌باک‌تر نه در حریم جان مشتاقان

تو صاحبخانه‌ای آخر چرا دزدانه می‌آیی

به غارت می‌بری سرمایهٔ تسبیح‌خوانان را

به شبخون دل زناریان ترکانه می‌آیی

گه صد لشکر انگیزی که خون دوستان ریزی

گهی در انجمن با شیشه و پیمانه می‌آیی

تو بر نخل کلیمی بی‌محابا شعله می‌ریزی

تو بر شمع یتیمی صورت پروانه می‌آیی

بیا اقبال جامی از خمستان خودی در کش

تو از میخانهٔ مغرب ز خود بیگانه می‌آیی