عقل تو حاصل حیات ، عشق تو سر کائنات
پیکر خاک خوش بیا ، این سوی عالم جهات
زهره و ماه و مشتری از تو رقیب یکدگر
از پی یک نگاه تو کشمکش تجلیات
در ره دوست جلوه هاست تازه بتازه نوبنو
صاحب شوق و آرزو دل ندهد بکلیات
صدق و صفاست زندگی نشوونماست زندگی
«تا ابد از ازل بتاز ملک خداست زندگی»
شوق غزل سرای را رخصت های و هو بده
باز به رند و محتسب باده سبو سبو بده
شام و عراق و هند و پارس خو به نبات کرده اند
خو به نبات کرده را تلخی آرزو بده
تا به یم بلند موج معرکه ئی بنا کند
لذت سیل تند رو با دل آب جو بده
مرد فقیر آتش است میری و قیصری خس است
فال و فر ملوک را حرف برهنه ئی بس است
دبدبهٔ قلندری ، طنطنهٔ سکندری
آن همه جذبهٔ کلیم این همه سحر و سامری
آن به نگاه می کشد این به سپاه می کشد
آن همه صلح و آشتی این همه جنگ و داوری
هر دو جهان گشاستند هر دو دوام خواستند
این به دلیل قاهری ، آن به دلیل دلبری
ضرب قلندری بیار سد سکندری شکن
رسم کلیم تازه کن رونق ساحری شکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.