گنجور

 
حسین خوارزمی

بی نشان گردم اگر از تو نشانی نرسد

مرده باشم اگرم مژده جانی نرسد

آه از تلخی آن حال کز آن شیرین لب

بهر دلجوئی من شهد بیانی نرسد

وای از آن تیره زمانی که ز خورشید رخت

از پی روشنی جان لمعانی نرسد

دل مجروح مرا نیست امید مرهم

اگر از غمزه تو زخم سنانی نرسد

صید شاهین غمت تا نشود طایر جان

در هوای جبروتش طیرانی نرسد

رایض عشق چو بر دلدل دل زین ننهند

در فضای جبروتش جولانی نرسد

تا تو پیدا نکنی ذوق مقالات حسین

هیچ در گوش دلت راز نهانی نرسد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مولانا

وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد

مرده آن تن که بدو مژده جانی نرسد

سیه آن روز که بی‌نور جمالت گذرد

هیچ از مطبخ تو کاسه و خوانی نرسد

وای آن دل که ز عشق تو در آتش نرود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه