فرخنده زمانی که تو دیدار نمائی
فرخ نفسی کز در عشاق درآئی
نی صبر مرا کز تو زمانی بشکیبم
نی طاقت آنم که تو دیدار نمائی
در پرده نهانی و من از عشق تو سوزان
ای وای از آن لحظه که از پرده برآئی
گویند که از پرتو انوار جمالت
سوزند جهانی چو نقابی بگشائی
در پیش تو جانباختن و سوختن ای جان
زان به که بسوزد دلم از داغ جدائی
عار آیدم از سلطنت ملک دو عالم
گر بر در تو باشدم امکان گدائی
شاهان جهان بنده درگاه حسین اند
تا گفته ای از لطف که تو بنده مائی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شور و شوق دیدار محبوب است. شاعر از ناتوانی خود در برابر شوقی که به محبوب دارد میگوید و نمیتواند صبر کند تا او را ببیند. او به سوز و گداز قلبش از عشق اشاره میکند و از لحظهای که محبوبش از پرده نهان خارج شود، ابراز نگرانی میکند. شاعر همچنین به عظمت و زیبایی محبوب اشاره میکند و میگوید که به خاطر عشقش حاضر است جان بدهد. او از مقام و سلطنتی که دارد شرمسار است و به این نکته اشاره میکند که حتی پادشاهان نیز در برابر عشق حسین، مقام و سلطنت خود را فراموش میکنند و به بندگی او درمیآیند.
هوش مصنوعی: زمانی که تو را ملاقات میکنم، زمانی خوشایند و دلپذیری است که در آن روح عشق و شادابی به زندگی عاشقان میبخشی.
هوش مصنوعی: من نه صبر دارم که مدتی بدون تو زندگی کنم و نه توانایی این را دارم که دوباره تو را ملاقات کنم.
هوش مصنوعی: در دل من عشق تو شعلهور است و در سکوت و پنهان ماندهام. وای به حال آن زمانی که تو از پنهان بیرون بیایی و عشقام نمایان شود.
هوش مصنوعی: میگویند وقتی که تو زیباییات را آشکار کنی، جهانیان از درخشش آن میسوزند.
هوش مصنوعی: فدای تو شوم و تحمل رنج و درد جدایی را دارم، بهتر است که من به خاطر تو بسوزم تا اینکه دل من به خاطر جدایی از تو بسوزد.
هوش مصنوعی: اگر در درگاه تو باشم و نیازمند تو باشم، از سلطنت و مقام دو جهان نیز شرمنده میشوم.
هوش مصنوعی: پادشاهان دنیا همواره در خدمت و ادای احترام حسین هستند؛ زیرا تو به آنها یادآوری میکنی که در نهایت، همه ما بندهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
صد بار فتادست چنین هر ملکی را
آخر برسیدند به هر کام روایی
آن کس که ترا دید و ترا بیند در جنگ
[...]
ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟
ور باطنت از نور یقین هست منور
بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟
آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس
[...]
ای ترک من امروز نگویی به کجایی
تا کس نفرستیم و نخوانیم نیایی
آنکس که نباید بر ما زودتر آید
تو دیرتر آیی به بر ما که ببایی
آن روز که من شیفتهتر باشم برتو
[...]
تا تو ز من ای لعبت فرخار جدایی
رفت از دل من خسته همه کام روایی
هر روز مرا انده هجران چه نمایی
هر روز به من برغم عشقت چه فزایی
ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی
از محنت تو نیست مرا روی رهایی
معذوری اگر یاد همی نایدت از ما
زیرا که نداری خبر از درد جدایی
در فرقت تو عمر عزیزم به سر آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.