بازم ای دوست چرا از نظر انداخته ای
با حسودان من دلشده پرداخته ای
چه شد آن ترک جفاکیش کمان ابرو باز
که دلم را سپر تیر بلا ساخته
با حسودان بداندیش چه ورزی یاری
قدر یاران نکوکیش چه نشناخته ای
شرط یاری و وفاداریت این بود مگر
که بقصد دل من تیغ جفا آخته ای
پرده در باز غم عشق ز من قلب روان
لیکن ای دوست چه حاصل که وفا باخته ای
من نگویم که گرفتار کمند تو کم اند
لیک مثل چو من خسته کم انداخته ای
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دوستش میپرسد که چرا او را فراموش کرده و با حسودان رابطه برقرار کرده است. او به یاد میآورد که چگونه محبوبش با ابروی کمانیاش دل او را نشانه گرفته و او را در منگنه قرار داده است. شاعر از وفاداری دوستش گلهمند است و به او یادآوری میکند که انتظار داشته وفادار بماند، نه اینکه به حسودان بپیوندد. در پایان، او به کمبود یاران وفادار اشاره میکند و حسرتی از فقدان عشق و وفا را ابراز میکند.
هوش مصنوعی: دوباره، ای دوست، چرا مرا فراموشت کردهای و با حسودان به کارهای دلخوشی مشغول شدهای؟
هوش مصنوعی: چرا آن دختر با ابروهای کمانی دیگر جفا نمیکند؟ دل من را مثل سپری در برابر تیرهای سختی ساخته است.
هوش مصنوعی: با افراد حسود و بدخواه چه کاری میتوانی داشته باشی؟ آیا ارزش دوستان خوب را نمیشناسی؟
هوش مصنوعی: شرط وفاداری و کمک تو این بود که اگر نخواهی به دل من آسیب بزنی، شمشیر نیرنگ را برکشیدهای.
هوش مصنوعی: پرده کنار رفته و غم عشق در دل من جاری است، اما ای دوست، چه فایده دارد وقتی که وفا را از دست دادهای؟
هوش مصنوعی: من نمیگویم که اسیر دام تو کم هستند، ولی مانند من که خسته و ناتوان هستم، خیلی کم هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.